به وبلاگ جفنگ خوش آمدید

یار اگر نادان باشد تنهایی بهتر است خطای این گفته را گزارش دهید

به وبلاگ جفنگ خوش آمدید

یار اگر نادان باشد تنهایی بهتر است خطای این گفته را گزارش دهید

عروس و مادر شوهر

دختری بعد از ازدواج نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با او جر و بحث می کرد.
عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!

داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد،همه به او شک خواهند کرد،پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به او شک نبرد.

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس،اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت : دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.

داروساز لبخندی زد و گفت : دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.







نظرات 5 + ارسال نظر
مازیار چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 http://www.shayea.mihanblog.com

جالب بود

ممنون از اینکه بهم سر زدید.

فرزاد دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:19 http://jalebtarinha.blogsky.com/

غمناک بود

asal چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 13:15

عمرا عزیزم مادرشوهر هرکارکنی مادرشوهره

نه بابا مادر شوهر فرشتس

افسون شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:13

چرا با این رنگ مینویسی؟ میخواهید نخونیم یا اینکه میخواهید چشمامون را خراب کنید؟؟؟؟؟؟

محبوبه شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 00:40

مرسی خانومی اما این رنگ چشم ادمو اذیت میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد