به وبلاگ جفنگ خوش آمدید

یار اگر نادان باشد تنهایی بهتر است خطای این گفته را گزارش دهید

به وبلاگ جفنگ خوش آمدید

یار اگر نادان باشد تنهایی بهتر است خطای این گفته را گزارش دهید

تنهایی...

رفته بودم سر حوض
 تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب...
آب در حوض نبود
 ماهیان می گفتند:
 هیچ تقصیر درختان نیست
 ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
 و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد

کاشکی....

اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...

نگاه....

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهد

به برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارم

ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند

شانه هایت....

سر بروی شانه های مهربانت میگذارم

عقده ی دل میگشایم

گریه ی بی اختیارم

از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم

شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم

غمگین دیدارم....

ببین غمگین، ببین دلتنگ دیدارم...

ببین خوابم نمی آید، بیدارم...

نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:

تورا بیش از همه کس دوست میدارم