نگاه من،نگاه من به لحظه لحظه زندگیم بر چشمان غبار آلود و غم گرفته ی پرستو
نگاه من به سکوت یک قلم است سکوتی که در آن هزاران حرف حک شده است
و می دانم که تو حرف حرف این سکوت را خوانده ای و به خاطرش گریسته ای
آری!همان سرچشمه ای که نوک قلم من از آن سرچشمه می گیرد
و لبریز از اشک توست لبریز از اندوه و درد توست و تویی که در صفحه صفحه ی قلبم
و در قطره قطره خونم نقش داری و تمام بدنم پیچیده در ذره ذره ی نگاه توست
و می دانی که من بی تو....!؟می میرم
حال اگر شبها آسمان بی ستاره شود من افسون نمی شوم محزون می شوم